چرخ گوشت

به بهانه آغاز سال تحصیلی که دیگر خبری از "دانشگا" نیست حداقل برای من و به نقل از نشریه خاک در مهر 85 مقاله ای از امین قضایی و ایران، مبارزه ادامه دارد...


چرخ گوشت

امین قضایی

اگر مدرسه از آغاز اطاعت را قبل از آموزش به ما آموخته است ، دانشگاه و تمامی مسئولین زیربط وبی ربط آن در طول این سالها به ما ثابت کرده اند که دانشگاه نیز پیش از آنکه یک نهاد آموزشی باشد یک نهاد انضباطی است. اشتباه نکنید ! شما اینجا با نظمی طرف نیستید که لازمه آموزش است بلکه شما با آموزشی مواجهید که برای حفظ نظم موجود تدارک دیده شده است. اگر این طور نبود سرنوشت دهها تن از دوستانمان را کارنامه نمرات آنها رقم می زد ونه پرونده انضباطی شان. سیاسی بودن این دانشجویان تنها به خاطر این نبود که سوای هدف تحصیلات، دانشگاه را ظرف فعالیت سیاسی خود کرده بودند . مسئله این است که آنها برای آموختن در اینجا اول باید به قواعد و نظم سرکوبگر یک نهاد انضباطی تن می دادند و همین یک "نه" کافی بود.
و البته هیچ کس پشیمان نیست چرا که گفتن همین یک کلمه به معنای شکستن احساس حقارت و کوچکی است که از کودکی به خوردمان دادند. و مطمئن باشید که در غیر این صورت این بار حقارت را باید تا آخر عمر در دانشگاه نزد استاد ، در پادگان نزد فرمانده و در محیط کار نزد رئیس و کارفرما بر دوش کشیم. بیهوده نیست که توده ها با خلق هویت کاذب از ملیت ، نژاد و موقعیت اجتماعی شان کمبود شخصیت خود را جبران می کنند.ما همه در اینجا باید تصمیم خود را بگیریم : آیا هدف ما از تحصیل در دانشگاه این است که حقارت و سرسپردگی خود را در پشت نقاب منزلت اجتماعی یک کارشناس پنهان کنیم ؟ به این کارشناس های توجیه گر نظم وقدرت سرکوبگر موجود در رسانه ها نگاهی بیاندازید که روانِ پست و بنده صفت شان از پسِ فضل فروشی و دروغ هایشان فوران می کند. شرافت هم چیز خوبی است.
و ما باید از جایی به طریقی این سرنوشت از پیش رقم خورده را قلم زده و زندگی و آینده خود را با دستان خود بنویسیم. از این رو ضرورت اعتراض و مبارزه صرفا حساسیت به مسایل سیاسی روز نیست . گرچه ما نسبت به جامعه خود مسئولیم اما اعتراض شخصیت ما را نیزشکل خواهد داد. شخصیتی که احساس می کند می تواند و باید با ستم مخالفت کند و با این مخالفت رویاهای شیرین زندگی خود را بسازد. رویاهایی که در پایان های خوش سریالهای تلویزیونی پیدا نمی شود. رویاهایی که کلیشه ی یک زندگی سعادتمند یعنی ازدواج ، تکثیر و تولید مثل ، کار و استثمار وبندگی را درهم می شکند .
دانشجویان انقلابی جنبش دانشجویی می 68 فرانسه خطاب به دوستان خود می گفتند که دانشگاه کارخانه ای است که گاو وارد می کند و سوسیس صادر می کند. کارشناس هایی یکدست که به لطف انحصار وامتیاز یک دانش کارکردی به بازار آزاد روانه می شوند. هدف این نهاد یکسان ساز آموزشی و دانش کارکرد گرای آن حفظ سلطه موجود است. هدفی که هیچگاه ذکر نمی شود اما همه جا اعمال می شود و اینگونه است که هر کلاس درس به یک چرخ گوشت تبدیل می شود. در این کلاس ها به خورد ما داده اند که زندگی رقابت است و موفقیت چیره شدن بر دیگری. همیشه گفته اند که امکانات زندگی، ظرفیت دانشگاه ، بازار کار محدود است و برای موفقیت باید رقابت کرد و این امکانات را از چنگ دیگران گرفت. اما ما می گوییم که فرصت و امکان زیستن ، کار کردن ، آموختن می بایست برای همگان فراهم باشد و راه کار نه رقابت بلکه مبارزه با همین محدودیت هایی است که انسان را گرگ-انسان جلوه می دهند. محدودیت هایی که مسبب آن نهادهای انحصارگرای آموزشی و بازار آزاد سرمایه داری است.
اما براستی آکادمی در معنای واقعی و یونانی اش باغی است برای مباحثه و دیالوگ همگان و نه تک گویی های خودسرانه و مکتبخانه ای استاد به شاگردان.اما اینجا کارخانه ایست که شما را مانند کالایی پر از انبوه اطلاعات بافایده وبی فایده کرده و به بازار کار پرتاب می کنند به امید آنکه کسی نیروی کار شما را بخرد. پس اگر فکر می کنید که به دانشگاه آمده اید چند هزار سال دیر کرده اید : شما فقط با بیغوله های یک پادگان به جا مانده از یک کودتا روبرو هستید. درست به همین خاطر اینجا کاملا سیاسی است چرا که کوچکترین مقاومت ، اظهار نظر و آگاهی را با احکام انضباطی پاسخ می دهند. سرکوب این نهاد همیشه بزرگترین ضربه خود را در آرامش آغاز یک سال تحصیلی می زند تا از این آرامش ، سکوت یک قبرستان را بسازند. این آرامش لازم برای تحصیل که با لبخندهای ریاکارانه تحویل ما می دهند در واقع چیزی نیست جز خفقان حاصل از محرومیت تحصیلی بسیاری از دانشجویان . اگر بخش های آموزشی دانشگاه نه ماه از سال فعال باشد مطمئن باشید کمیته انضباطی آن تمام سال فعال است. باید این حربه ی محرومیت و مسکوت گذاردن در سکوت یک سال تحصیلی جدید را یکبار و برای همیشه خنثی نمود .

کنگره شعر

...بعدها که مهرداد پهلبد،شوهر شمس پهلوی،داماد رضا شاه"کبیر" کنگره شعر به راه انداخت،این ما بودیم که هم در داخل کانون نویسندگان،که تازه تشکیلش داده بودیم،وهم در خارج از آن،مردم ایران را قانع کردیم که این کنگره را که به دست شهبانو افتتاح می شد،بایکوت کنند،همان طور که از همان روز تا به امروز این کنگره بایکوت مانده،و جز گروهی کاسه لیس لوس و پای تا سر شکم(تعبیری از نیما) دیگران در جلسات این کنگره شرکت نکرده اند. و در برابر این کنگره های فرمایشی تشریفاتی و لوس و بیمزه که شهبانوی ایران تفقدا به شعرای محترم می گفتند: "برای من شعر ناب بخوانید!" و همه شعر درباره خاندان جلیل سلطنت می خواندند، ما پرداختیم به تشکیل جلسات شعرخوانی خودمان که مهم ترین اش جلسه شعر خوانی"خوشه" در باشگاه کارمندان شهرداری بود که در آن سه هزار نفر از ساعت شش بعد از ظهر تا نصف شب،روی چمن به زانو نشستند و یک هفته تمام به صدای بلند شعر متعهد ایران و صدای بیش از هشتاد نفر از شاعران تهران و شهرستان ها گوش دادند؛چیزی که هنوز هم که هنوز است شاه ایران با آن همه بذل و بخشش به اطرافیان خا.یه مالش از نوع سناتور رعدی آذرخشی،سناتور دکتر خانلری دکتر صادق کیا و دکتر ذبیح الله صفا نتوانسته است یک هزارمش را تشکیل بدهد،وفقط توانسته است شاعران واقعی مملکت و شنوندگان و خوانندگان آنان را بگیرد و حبس کند و شکنجه دهد و شعرشان را هم حبس کند و سانسور کند و کتاب هایشان را بسوزاند و تبدیل به خمیر کند و  و هزار زهرمار و غلط دیگر بکند و تازه از سر ریاکاری مملکت را به عنوان مملکت فرهنگ و هنر به جهانیان معرفی کند.که چه بشود؟ که بر تریج قبای شازدگی آقا برنخورد،که سلطنت عمر نوح بکند،که جهان به مراد و مدار همان عهد دقیانوس بچرخد،که قوادان سازمان امنیت و اطلاعات ناخن و دندان نویسندگان مملکت را بکشند و آب داغ در ماتحتشان اماله کنند و کون و کپل و ستون فقرات جوانان مملکت را بسوزانند تا سرمایه داری نوخاسته ایران پول نفت یک ملت را مثل ارث پدری به زیر پای خود بکشد و از قِبَل آن اسلحه بخرد....

رضا براهنی/مقدمه ظل الله

 

ادامه نوشته